Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6033 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Pommes frites {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده
Fritten {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Pommes {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bratfisch mit Pommes frites U ماهی و قاچ سیب زمینی سرخ کرده
Pommes-Frites-Bude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Frittenbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Pommesbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Ich bestellte eine Portion Pommes frites zu meinem Steak. U من برای مخلفه با استیکم سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم.
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
Erdnuss {f} بادام زمینی
Bodendetonation {f} U انفجار زمینی
Kartoffel {f} سیب زمینی
Stehlampen {pl} U آباژورهای زمینی
Stehlampe {f} U آباژور زمینی
Kartoffelpüree {n} U پوره سیب زمینی
Kartoffelbrei {m} U پوره سیب زمینی
Quetschkartoffeln {pl} U پوره سیب زمینی
Stampfkartoffeln {pl} U پوره سیب زمینی
Erdhörnchen {n} U موش خرمای زمینی
Kartoffelmus {m} U پوره سیب زمینی
Oberkommando des Heeres U سرفرماندهی نیروی زمینی
Erdleiter {m} U سیم زمینی [تلگراف]
Kartoffelstock {m} U پوره سیب زمینی [در سوییس]
Batate {f} U سیب زمینی شیرین [نوعی]
auf einem Gelände Wurzeln ausgraben U ریشه های زمینی را کندن
pellen U پوست گرفتن [سیب زمینی]
Erdäpfelpüree {n} U پوره سیب زمینی [در اتریش]
gebackene Kartoffel {f} U سیب زمینی [در فر] پخته شده
geschwollen <adj.> U پف کرده
Pastete aus Aal mit Kartoffelpüree U کلوچه مار ماهی با پوره سیب زمینی
geklappt [gelungen] [umgangssprachlich] <past-p.> U کار کرده
Favorit {m} U عزیز کرده
Favoritin {f} U عزیز کرده [زن]
geschwollen <adj.> U آماس کرده
geschwollen <adj.> U ورم کرده
geschwollen <adj.> U باد کرده
Ich habe eine Reifenpanne. U من پنچر کرده ام.
ausschachten U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
ausgraben U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
ausheben U چاه [راه زیر زمینی] کندن برای کانی
Schriftrolle {f} U نوشته لوله کرده
versteckte Information {f} U اطلاعات پنهان کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
Bratfisch {m} U ماهی سرخ کرده
Bratwurst {f} U سوسیس سرخ کرده
Faust {f} U دست گره کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
Ich habe es satt. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
erschüttert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
betroffen <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
schockiert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Ich habe es satt. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Ist der Zug [Bus] verspätet? U قطار [اتوبوس] دیر کرده است؟
Sie war ins Visier der Ermittler geraten. U او توجه بازجویان را جلب کرده بود.
Was hat er denn verbrochen? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
Die Dachrinne ist mit Blättern verstopft. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
Wir haben schon Schlimmeres durchgemacht. U ما بدتر از این را [در زندگی] تحمل کرده ایم.
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
Es ließ ihn nicht los. U این افکار او [مرد] را کاملا اشغال کرده بود.
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
gewachsenes System, das nicht mehr weiterentwickelt werden kann U سیستم رشد کرده ای که دیگر قابل توسعه نباشد
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
vollzieher U مامور اجرایی دادگاه که اموال ورشکستگان را مضبوط کرده و به حراج میگذارد
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
abpellen U پوست گرفتن [سیب یا سیب زمینی]
schälen U پوست گرفتن [سیب یا سیب زمینی]
Das Krisenkuscheln zwischen Politik, Industrie und Gewerkschaften hat bislang zum Wohle des Landes funktioniert. U این خود شیرینی ریاکارانه بحران گرا بین سیاستمداران، صنعتگران و اتحادیه ها تا کنون به نفع کشور کار کرده است.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1خواستم همکاری کرده باشم
1das steckt ein Zettel
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
1آیا شما به ایران سفر کرده اید
1studiert
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1او مرد خیلی کار کرده
1übernahmeersuchen
0خرید بهترین یو پی اس 2018
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com